میترسم از زندگی ، میترسم ... اگر خدایی نباشد چه ؟ اگر مهربان نباشد چه ؟ از اینکه میلیون ها جاندار میلیون سلولی باشیم که عقل و احساس شگفت انگیزی داریم و به حال خود رها شده ایم و همینطور هی تکثیر میشویم هی جاندار میلیون سلولی با عقل و شعور و احساس به وجود میآوریم و در معرض میلیون ها خطر و رنج و عذاب و در نهایت مرگ قرار میگیریم بدون آنکه پشت و پناهی داشته باشیم بدون آنکه کسی باشد که بر طبق هدفی و مهر و عشقی ما را خلق کرده باشد وحشت میکنم
هیچ چیز نمی تواند آرامم کند این روزها
حتی شنیدن و خواندن توصیه های روانپزشکانه متخصصان آنچنانی و فرهیخته
شاید روزی مانند صادق هدایت ....
اما
نه
من هنوز هم امیدوارم